نامحدود
ادی که نویسنده‌ی ناموفقی است، و به تازگی نامزدش او را به دلیل اینکه آدم بدرد نخوری است ترک کرده، خود را در تمام امور زندگی شکست خورده می‌پندارد و امید به بهتر شدن اوضاع ندارد. اما به‌طور اتفاقی به دارویی دست پیدا می‌کند که او را قادر می‌سازد از ۱۰۰٪ توانایی‌های مغزش استفاده کند. او به تدریج متوجه می‌شود که با استفاده از این قدرت می‌تواند دست به کارهای بزرگتری بزند و نویسندگی را رها می‌کند...
بانک‌دار
در دهه ۱۹۶۰ دو کارآفرین آفریقایی-آمریکایی به دلیل جو نژادپرستانه در آن زمان، یک مرد سفیدپوست از طبقه کارگر را استخدام می‌کنند تا خود را به عنوان رئیس امپراتوری تجاری خود جا بزنند، در حالیکه خودشان به عنوان سرایدار و راننده نقش بازی می‌کنند. اما موفقیتشان کم‌کم باعث می‌شود تا توجه دولت فدرال به آن‌ها جلب شده و هرچه ساخته بودند در معرض تهدید قرار گیرد...
بهترین فروشنده سال
هارپریت سینگ که به تازگی فارغ‌التحصیل شده است، تصمیم دارد که وارد دنیای فروشندگی شود، اما ایده او برای موفقیت خیلی زود با شکست مواجه می‌شود. او سپس سعی می‌کند تا بین ملزومات یک کار حرفه‌ای و احساسات قلبی خودش تعادل برقرار کند...
موسیقی زندگی من
در دهه ۸۰ میلادی در بریتانیا، جاوید خان که یک نوجوان با اصلیت پاکستانی و دانشجوی هنر است، در خانواده‌ای پدرسالار زندگی می‌کند. درحالیکه به دلیل زندگی در خانواده و جامعه‌ای که ضد اوست دچار افسردگی شده است، با دوست جدیدی آشنا می‌شود که او را با دنیای موسیقی یک ستاره راک آشنا می‌کند و اتفاقاتی که پس از آن رخ می‌دهد، باعث تغییر زندگی جاوید می‌شود...
سلطان
سلطان علی خان (با بازی سلمان خان) پسر جوان و سر به هوایی است که عاشق دختری کشتی‌گیر می‌شود و تصمیم می‌گیرد برای ثابت کردن خودش به او وارد ورزش کشتی شده و تا پای گرفتن مدال المپیک برای کشورش هم پیش برود. اما بعد از کسب چند مدال دچار غرور شده و تمام فکر و خیال او روی کشتی و مسابقات متمرکز می‌شود. در نهایت، زمانی که سلطان به بزرگترین افتخار ورزشی و کسب مدال المپیک می‌رسد چیز مهمتری را از دست می‌دهد...
